رئیس بنیاد بین المللی علوم وحیانی اسراء گفت: اگر اجتهاد در مسائل دین را در همه سطوح مختلف دین به میدان بیاوریم و منابع معرفتی را تقویت کنیم و ادله به اصطلاح استنباط را عقل بدانیم کما اینکه کتاب و سنت میدانیم آن وقت میتوانیم مسائل اجتماعی خود را حل کنیم.
*متاسفانه الان این عقل را سرپوش گذاشتیم و آن را ساکت کردیم و به حد «حسّ» فرو کاستیم
* ما متاسفانه اجتهاد را امروز محدود کردیم به مباحث فقهی و بحث هایی که در علم مصطلح فقهی مطرح است ولی اجتهاد همان تفقهی است که خدای عالم در قرآن کریم مطرح کرده که « فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ»
*شاید ۹۰ تا ۹۵ درصد از جامعه دینی الان بر اساس این تفکرهستند که نقش ادیان حداقلی و مخصوص به مباحث عبادی و دینی محض است
*امام معصوم به عنوان امام ناطق باید در کنار قرآن قرار بگیرد این گونه از امور اگر باشد، ما میتوانیم یک زندگی دینی آزادی که در حقیقت هویت دینی در همه فعالیتهای اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و نظائر آن وجود دارد را شکل دهیم و اگر نه بهتر است که ما دین را دخالت ندهیم و فقط به حداقل اکتفا بکنیم
*حجاب یکی از اصول ارزشی جامعه ما هست و جامعه ما حتی قبل از انقلاب به حجاب ارزش بیشتری میدادند ولی اکنون که اینگونه هست برای این است که ما بدون آموزش میخواهیم تحمیل بکنیم
*یکی از مسائلی که ما امروز متاسفانه گرفتارش هستیم این است که عدهای فکر میکنند یک حکم حکومتی، حکم ثابت دینی است و باید برای همیشه باشد
*دولت اگر دولت اسلامی است باید برآیند این جریان فکری باشد یعنی حوزه و دانشگاه را به عنوان مبنای فکری خودش قرار دهد و بر اساس این مبنای فکری و رهاوردی که این سفر علمی دارد یک راه را اتخاذ کند و بر مبنای آن عمل کند
*هر وقتی که قدرت به دست عالمان و محققان دینی مخصوصا امامیه افتاد مثل خواجه نصیر وامثال ذلک، اینها توانستند منشا تحول و امور تمدنی باشند
خبرنگار شفقنا با حجت الاسلام والمسلمین مرتضی جوادی آملی، رئیس بنیاد بین المللی علوم وحیانی اسراء و استاد کلام و عرفان گفت وگوی تفصیلی درباره «اجبار یا اختیار در مکتب تشیع» انجام داده است که متن کامل این گفت وگو از نظرتان می گذرد:
تشیع را بیشتر میتوان به عنوان مکتب انتخاب و اختیار معرفی کرد یا مکتب اجبار؟
بسم الله الرحمن الرحیم. مباحثی که در سطح بحث های کلامی و اعتقادی مطرح است عمدتا ریشه در توحید دارد. با توجه به اینکه در نزد مسلمانان – اعم از همه فرقههای اسلامی و خصوصاً شیعه – مباحث توحیدی جایگاه ویژه و اصلی دارد، اهتمام فراوانی به بحث توحید داده شده است. در بحث توحید این مسئله هست که قدرت خدا، مطلق و نامحدود است. علم خدا نامحدود است و اراده و مشیّت خدا نامحدود است. این هم به تصریح آیات متعدد قرآنی و هم در بیان رسول مکرم اسلام و اهل بیت علیهم السلام آمده است. سوالی که در بین علما و متکلمین اسلامی در صدر اول اسلام مطرح شد این بود که آیا این علم و قدرت واراده و مشیّت مطلق جا برای دیگری مثل انسان میگذارد؟ اگر یک حقیقتی به نام حق سبحانه و تعالی دارای چنین قدرت و اراده و علمی است که تمام هستی را فرا گرفته و با اراده و قدرتش کار می کند، «فعّال مایشاء» هست، «لایسئل و ما یفعل» است و طبق تصریحات قرآن هرجا که اراده او باشد عمل میکند، پس جایگاه موجودات دیگر و خصوصاً انسان کجاست؟ این سوال، سوال جدی در صدر اول اسلام بود. شاید بتوان گفت که پر چالشترین مسئله کلامی همین است. یعنی اگر ما بگوئیم خداوند عالم یک هستی نامحدود یا مثلا وجود ازلی و ابدی دارد یک باوری است و با جایی اصطکاک و تنافی ندارد ولی وقتی که در حقیقت می رود که یک نوع اصطکاکی ایجاد شود آنجا چالش اتفاق می افتد و آن چالش این است که اگر اراده حق مطلق است پس جایگاه اراده و مشیّت انسان چیست؟ بعضی از عبارات قرآنی به گونهای است که اساساً جا برای سوال نمیگذارد؛ « خلقکم و ما تعملون» او شما را آفرید و کار شما را هم او انجام می دهد، « تعزّ من تشاء و تذل من تشاء» و بسیاری از آیات دیگر.
مرحوم صدرالمتالهین در تفسیر خود ذیل آیه آیت الکرسی این بحث را مطرح می کنند که عدهای از متکلمین اسلامی یعنی اشاعره معتقدند که اساساً فعلی برای انسان نیست. انسان اساسا اراده و اختیاری ندارد یک عده هم در مقابل که مفوضه هستند معتقدند که امر به انسان کاملا واگذار و تفویض شده و او مختار مطلق است به حدی که حتی خدای عالم هم نمی تواند جلوی او را بگیرد. یعنی ما دو طیف بسیار گسترده و در عین حال در مقابل هم داریم که یک طیف، اشاعره و جبریه هستند و طیف دیگر، معتزله و مفوضّه هستند.
این گونه از بحث ها در فضای فیلسوفان غربی و در مغرب زمین هم بسیار پر چالش و پر بحث است چون آنها هم طیفهای مختلفی دارند، بعضیها قائل به جبر و بعضی قائل به اختیار هستند و امثال ذلک. در مکتب تشیع و بر اساس بیانی که امامان معصوم دارند راه را برای فهم درست این مسئله تا حد زیادی باز کردند و متکلمین هم بسیار خوب پرداختند و حکمای اسلامی خصوصاً در دوره ملاصدرا به این امر پاسخ دادند و تا حد زیادی چالش ها برطرف شده گرچه همچنان در مباحث کلامی ما این بحثها را داریم.
مشخصا اگر بخواهیم پاسخ این سوال را بدهیم، بر مبنای مکتب امامیه و تشیع، یک بحث مقام «ثبوت» است و یک بحث مقام «اثبات» است. در مقام ثبوت همانگونه که اشاره شد قدرت حق، علم حق، اراده و مشیّت حق همگی نامحدودند و اینها دارای براهین فلسفی و ادله سمعی و نقلی است؛ «لایحیطون بشیء من علمه الا بماشاء» حتی اگر بندگان هم به چیزی علم دارند این علم تحت سیطره علم مطلق حق است، اگر بندگان هم قدرت دارند این قدرت تحت سلطه قدرت الهی است، حتی اراده انسانها هم تحت اراده الهی است. مقام ثبوت یعنی مقامی که این قدرت و اراده حقیقتاً برای خداوند است و منهای حق احدی همانگونه که هستی ندارد، قدرت هم ندارد، علم هم ندارد، اراده هم ندارد و همانطوری که هستی و خلقت موجودات از ناحیه حق است، کمالات وجودی مثل قدرت، علم، اراده، مشیت و حیات همه از ناحیه خداوند متعال است.
اما اینکه انسان در این رابطه چگونه است؟ مختار است و اختیار دارد و دارای اراده و مشیّت است یا انسان مجبور است؟ باید گفت که اراده حق در مقام ثبوت «مطلق» است اما در مقام اثبات خدای عالم به انسان این امکان را داد که در فضای اراده مطلق الهی بتواند مختارانه و با اراده و مشیّت خود کار کند لذا انسان آزاد و مختار و صاحب اراده و مشیت است اما این اراده و مشیت از تحت یک اراده مطلق بیرون نیست چون او یک حقیقت نامحدودی است که اراده و قدرت و علم او به حد وجودی او هم نامحدود است لذا امامیه معتقد است که اگر ما قائل به مکتب اعتزال شویم و بگوئیم که کار تفویض شده یعنی خداوند فرموده من اراده ام را به انسان دادم لذا همانگونه که «جبر» ممنوع و مردود است «تفویض» هم مردود و ممنوع است و سخنی که اهل بیت علیهم السلام فرمودند که «لا جبر ولا تفویض بل امر بین الامرین» یعنی نه این است که انسان مجبور باشد اما این هست که تحت اراده الهی کار میکند نه اینکه انسان مختار باشد خدای عالم هم نتواند در او تصرف بکند بلکه اراده او قطعاً اراده خداست یعنی خدای عالم در مقام «اثبات» ارادهای را به انسان داده که انسان مختار و با اراده زندگی کند و این معنایش این نیست که از تحت اراده الهی بیرون است. مثل اینکه مادری، فرزندش را آزاد میگذارد تا یک محدوده ای حرکت کند ولی معنایش این نیست که از تحت اراده مادرش بیرون باشد و بتواند هر کاری که میخواهد انجام دهد ولو خلاف اراده مادر انجام دهد بنابراین در مکتب امامیه، انسان صاحب اراده است و با آزادی، افعال ارادی و اختیاری خود را انجام می دهد اما به این معنا که تحت اراده و اختیار و مشیّت حق سبحانه و تعالی بیرون نیست.
تمایزی که مکتب تشیع در این زمینه با سایر مکاتب اسلامی و ادیان دیگر دارد بفرمایید.
اهل تسنن یا بر مکتب جبرند و اشعری فکر میکنند یا بر مبنای اعتزال هستند و تفویضی فکر میکنند. برخی جناب مولوی را براساس این بیت که گفته: «اینکه گویی این کنم یا آن کنم / خود دلیل اختیار است ای صنم» از جرگه امامیه می شناسند و می گویند که در آن دوران اگر کسی نظر به اختیار و اراده و مشیّت انسانی داشته باشد بر اساس تفکر امامیه است بنابراین سایر نحله ها و مکاتب اسلامی بر این عقیده هستند که یا انسان بر مبنای جبر زندگی می کند و صاحب اراده و اختیار نیست یا بر مبنای اعتزال زندگی می کند که اراده و اختیار دارد اما اراده و اختیار او به حدی است که در مقابل اراده الهی است و در این رابطه حتی خدای عالم هم نمیتواند معاذالله جلوی او را بگیرد.
اما آیات فراوانی هستند که ناظر به این است که مشیّت الهی حاکم است مانند «تعزّ من تشاء و تذلّ من تشاء». «یفعل ما یشاء» هر کاری که خدای عالم بخواهد انجام می دهد. هیچ مانعی برای انجام اراده الهی و افعال الهی نیست اینها در حقیقت به «جبر» توجه دارند. از آن طرف مثلا حتی می فرماید که «وما تشائون الا ان یشاء الله» یعنی شما هم اگر چیزی میخواهید این تحت مشیّت الهی است. این ناظر به مسئله «امر بین الامرین» است چون مشیّت را هم به انسان اسناد داده و هم به خدا. «تشائون» یعنی اگر شما چیزی را اراده میکنید تحت اراده الهی اتفاق میافتد.
چه تفاوتهایی بین تشیع و سایر مکاتب اسلامی در تعامل با مسائل اجتماعی وجود دارد و چگونه این تفاوتها بر اساس آموزههای نهج البلاغه و قرآن کریم قابل تبیین هست؟
مولفه های حضور در عرصه اجتماع از جایگاه مکتب تشیع یک بحث جدی است. آنچه بین ما و سایر نحلههای اسلامی مشترک است قرآن و سنت پیغمبر (ص) است اما این اشتراک، ظاهری و سطحی است چون منظور از قرآن کدام است؟ قرآن ساکت بدون کمک از اندیشههای وحیانی اهل بیت علیهم السلام یا قرآن صامتی که قرآن ناطق با اوست؟ ما معتقدیم آن قرآن که به عنوان یک مولفه اصلی و اساسی در حوزه معرفت برای عالم اسلام مطرح است، قرآنی است که گرچه ظاهرا صامت است ولی قرآن ناطق با اوست و او را به حرف در میآورد. همان سخنی که علی ابن ابیطالب علیه السلام در ارتباط با جنگ خوارج به آنها گفت. حضرت فرمود: شما این قرآن را دارید ولی با این قرآن نمی توانید حرف بزنید، قرآن با شما حرف نمی زند، من هستم که می توانم قرآن را به حرف دربیاورم؛ «فستنطقوا ولم ینطقکم». بنابراین این مسئله خیلی قابل توجه است که قرآنی که به عنوان یک امر مشترک بین جوامع اسلامی مطرح است، این ظاهر قرآن نیست، این قرآنی است که خود پیامبر (ص) مفسر آن هستند و اهل بیت (ع) میتوانند قرآن را بیان کنند. اینکه در حدیث ثقلین آمده است « انی تارکم فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی و ان تمسکتم بهما و لن تضلوا ابدا؛ اگر این قرآن و عترت یک لحظه از همدیگر فاصله بگیرند شما به گمراهی می رسید»، برای همین است. بنابراین مولفه هایی که در مکتب تشیع و امامیه برای حضور در میدان معرفت و حل مسائل اجتماعی، اخلاقی، تربیتی، سیاسی و نظایر آن است، همان قرآنی است که در کنار آن، عترت طاهره و سنت کامله پیامبر (ص) باشد و اهل بیت علیهم السلام شرح و تفسیر پیغمبر و قرآن هستند. ایشان از خود حرفی ندارند بلکه هرچه دارند یا سنت پیغمبر را واکاوی میکنند یا آیات الهی را جستارگری میکنند که بتوانند در جامعه مطرح کنند.
مؤلفه دیگری که قابل توجه است اینکه اهل بیت علیهم السلام عقل را به کمال رساندند و در اختیار بشر قرار دادند تا مشکلات خود را با این عقل به کمال رسیده حل کند. این همان عقل وحیانی است که در پرتو سخنان رسول گرامی و اهل بیت علیهم السلام شکوفا شده و متاسفانه جوامع اسلامی غیر امامیه از آن برخوردار نیستند. عقل وحیانی یعنی قدرت تفکرو قدرت عملی که در سایه وحی شکوفا شده و ضعفها و نقصهای آن گفته شده، به او راه و چاه آموخته شده است. شما ببینید که بسیاری از آیات الهی و همچنین روایات معصومین سلام الله علیه در مقام معرفی این عقل هستند و اینکه این عقل چگونه باید شکوفا و زنده شود. میفرماید: « کم من عقل اسیر تحت هوی الامیر» یعنی عقل که امیر قافله وجود انسان باید باشد گاهی اوقات گرفتار هوی و هوس و شهوت و غضب از یک سو در بخش عقل عملی و گمان و وهم و ظن و قیاس از سوی دیگر در بخش عقل نظری می شود.
قرآن و سنت و عترت طاهره آمدند و عقل را برای بشر تعریف کردند، آن را منقح و منزه کردند و به دست بشر دادند و گفتند برو در ارتباط با زندگی خودت بر اساس این «عقل وحیانی» کار کن.
یک بحثی را استاد آیت الله جوادی آملی در آثارشان دارند که ما در دو حوزه کار میکنیم؛ یک حوزه «امرالله» هست و یک حوزه «امرالناس». این بحث مهمی است و جامعه ما شاید از آن غافل باشد. در «امرالله» خدای عالم تشریح می کند و قرآن و اهل بیت (ع) بیان میکنند اما در حوزه «امرالناس» انسان را با آن عقل وحیانی مستقل و آزاد گذاشته و گفته «و امرهم شورا بینهم» حتی به پیغمبر فرموده: «وشاورهم فی الامر»؛ خداوند به پیامبر (ص) فرموده که این امر یعنی مسائل اجتماعی، تربیتی، اخلاقی را در اختیار بشر قرار بده. بشری که بر اساس «عقل وحیانی» و نه «عقل خودبنیاد» حوزه زندگی خود را می تواند بسازد. اگر عقل به چنین ساحتی رسید این «عقل وحیانی» می تواند کارهای خود را انجام بدهد ضمن اینکه انسان هم اختیار و اراده دارد. سیاست به یک معنایی حوزه امرالناس است. مسائل اجتماعی، مسائل اقتصادی، مسائل ارتباطات جهانی مربوط به «امرالله» نیست؛ «امرالله» آن است که عقل را بپروراند و این عقل در ساحت سیاست، اجتماع، اقتصاد، تربیت و نظایر آن کار کند چون این عقل تربیت شده وحی هست و از شهوت و غضب و ظن و گمان و وهم به دور است، می تواند جامعه را اداره کند.
متاسفانه الان این عقل را سرپوش گذاشتیم و آن را ساکت کردیم و به حد «حسّ» فرو کاستیم. اینکه سوال فرمودید که از ناحیه مکتب تشیع ما چه مولفههایی داریم که بتوانیم مسائل اجتماعی خود را حل کنیم، عرض کردیم همانگونه که کتاب و سنت با حیثیت قرآن ناطق و قرآن صامت باید باشد نه اینکه ما یک سنت ساکت و یک کتاب راکد داشته باشیم بعد بگوئیم که چگونه مشکلات خود را حل کنیم. سرّ اینکه الان جهان اسلام کاملاً و حتی کشورهای مدعی دیانت و امثال ذلک کاملا مسائل را دارند کنار میگذارند برای این است که منابع معرفتی آنها نمی تواند به مسائل اجتماعی و سیاسی و اقتصادی برسد. آنها مطرح می کنند که ما مباحث اجتماعی را برای خودمان داریم و مسائل دینی (نماز و روزه) را فقط از منابع دینی می گیریم. چون این مولفه هایی که دین برای آنها فرستاده مثل امام ناطقی که میتواند قرآن را استنطاق کند مثل عقل وحیانی و موارد دیگری که بعضاً اشاره میکنیم مسائلی است که میتواند مسائل اجتماعی ما را حل کند اینها آن چیزی است که از او به «امرالناس» یاد میکنید ما باید کاملا قلمرو «امرالناس» و قلمرو «امرالله» را مشخص کنیم و نگذاریم که «امرالله» وارد حیطه «امرالناس» شود یا «امرالناس» وارد حریم «امرالله» شود. الان در جامعه ما این تفکیک حاصل نشده و ما فکر می کنیم آنچه را که در ارتباط با جامعه اسلامی هست باید آیه و روایت و سنت پیدا کنیم درحالیکه اینگونه نیست. در عصر امام علیه السلام اجتهادی مطرح نیست چون «نصّ» است و اجتهاد مقابل نصّ جایز نیست. اما در عصری که امام علیه السلام حضور ندارد حتی به دستور خود امام اجتهاد است که میتواند کارآمد باشد گرچه ما متاسفانه اجتهاد را امروز محدود کردیم به مباحث فقهی و بحث هایی که در علم مصطلح فقهی مطرح است ولی اجتهاد همان تفقهی است که خدای عالم در قرآن کریم مسئله تفقه را مطرح کرده که « فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ» تفقه در دین صرف بحث فقه نبود، هم مباحث اصول دین بود، هم مباحث اخلاقی و تربیتی بود، هم مباحث احکام و فقه و حقوق بود. همه اینها دین بود و هست و الان ما نباید محدود بکنیم بله یک علمی اصطلاحا به عنوان علم فقه هست که این علم فقه مخصوص به احکام هست. این بحث تفقه و اجتهاد در مسائل را در حقیقت ما از جایگاه خود دین داریم اگر اجتهاد در مسائل دین را در همه سطوح مختلف دین به میدان بیاوریم و منابع معرفتی را تقویت کنیم و ادله به اصطلاح استنباط را عقل بدانیم کما اینکه کتاب و سنت میدانیم آن وقت میتوانیم مسائل اجتماعی خود را حل کنیم.
یک زمانی هست که ما صورت مسئله را پاک میکنیم و می گوئیم که دین فقط به حوزه مسائل اعتقادی یا مباحث عبادی کار دارد و سایر مباحث کار ندارد به تعبیری سکولار می شویم و این مسئله ای است که فضای غالب ادیان را گرفته؛ شاید ۹۰ تا ۹۵ درصد از جامعه دینی الان بر اساس این تفکرهستند که نقش ادیان حداقلی و مخصوص به مباحث عبادی و دینی محض است اما مسائل اجتماعی، سیاسی، اخلاقی، تربیتی، جهانی، ارتباط بین الملل و بسیاری از مسائل دیگر مسائلی است که دین نباید در آن دخالت کند. این سخن، سخن تامی نیست. اما از طرف دیگر، اگر می گوئیم دین باید دخالت بکند باید منابع دینی را هم به میدان بیاوریم، عقل به عنوان یک منبع عمیق و وسیع که دست پرورده دین هست باید به میدان بیاید. تفقه در دین یا اجتهاد مطلق در دین باید به میدان بیاید. امام معصوم به عنوان امام ناطق باید در کنار قرآن قرار بگیرد این گونه از امور اگر باشد، ما میتوانیم یک زندگی دینی آزادی که در حقیقت هویت دینی در همه فعالیتهای اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و نظائر آن وجود دارد را شکل دهیم و اگر نه بهتر است که ما دین را دخالت ندهیم و فقط به حداقل اکتفا بکنیم.
چگونه میتوان برجستگیهای تشیع را در ایجاد یک جامعهای آگاه، آزاد معنوی و عقلانی و ظرفیت پاسخگوی به نیازهای جامعه را از منظر تاریخی و دینی نشان داد؟
تا قبل از انقلاب اسلامی اگر بخواهیم به لحاظ تاریخی، شواهد دینی به اصطلاح حتی تمدنی را بیاوریم دست ما باز است. البته مشخص است که جریان علم خصوصاً در منطقه ما خیلی زمان زیادی نیست که به عرصه اجتماع آمده است. علم شاید مثلاً ۱۰۰ تا ۱۵۰ سال است که به این صورت آمده وگرنه مباحث فکری و فرهنگی در زمینههای مختلف در ایران بر اساس مکتب تشیع به وفور دیده می شود. ما شواهد بسیار زنده ای را در این رابطه میتوانیم مطرح کنیم؛ از جمله زنده ترین شواهد، کتب و آثار مکتوبی است که در حوزههای مختلف علوم و فرهنگ و تمدن از جامعه اسلامی ما و خصوصاً مکتب تشیع منتشراست. شما در هر حوزه فکری از زمان جناب فارابی تا کنون میبینید که شخصیتهای بسیار ممتازی مبتنی بر اندیشههای اسلامی و خصوصاً امامیه آثار بسیار ارزشمندی را در مباحث فکری و فرهنگی و حتی مسائل علمی خلق کردهاند. مثلا رصدخانه مراغه را شخصیت ممتازی مثل خواجه نصیر طوسی تاسیس کرد یا ابوریحان بیرونی یا زکریای رازی و امثال ذلک کارهای ارزشمندی انجام دادند. اگر مغرب زمین از طب بوعلی سینا گرفته تا فلسفه او، از آثار ابوریحان بیرونی، از کارهای فنی و شیمی زکریای رازی یا دیگران استفاده کردهاند برای این است که این کشور مبتنی بر اندیشههای اسلامی است و همه آنها هم جزو علمای اسلام بودند یعنی از فارابی تا بوعلی سینا تا بهمنیار تا محقق طوسی تا حکیم سهروردی تا بزرگانی که در عرصه فکر و هنر و تمدن و دیگر مسائل حتی علم به میدان بودند ما پیشگام هستیم و سرّ اینکه آثار هنری به تعبیر آیت الله جوادی آملی در هر مکان و در هر زمان در این کشور موج میزند و هر کجا که آدم برود آثار فرهنگی می بیند برای همین است و حتی زمانی که مغولها هم حمله کردند، مسجد یا محلی که در زنجان به عنوان یک نماد بزرگ هست، و هم نماد مهندسی و هم نماد دینی آن کاملا محسوس است یا مثلا آنچه که در دوران صفویه اتفاق افتاد ( صفویه یک عده افراد قدرتمندی بودند که سیطره سیاسی آنها غالب شد) در کنار اینها شخصیت هایی مثل میرداماد، شیخ بهایی و دیگران آمدند و هنرهای عظیمی را در عرصه فکر و فرهنگ برجای گذاشتند. الان اگر میدان امام اصفهان یک جایگاه عظیمی دارد و به عنوان نصف جهان از نظر هنر، زیبایی و امثال ذلک معرفی می شود برای این است که آمیختگی ایران و اسلام است. خدمات متقابل ایران و اسلام که از آثار متفکر شهید مرحوم آیت الله مطهری است نشان میدهد که این کشور مبتنی بر آموزه های اصیل اسلامی و ایرانی توانسته خود را در حد و طراز یک کشور کانون فکر و فرهنگ در بیاورد و اکنون هم که درست است این کشوراز دوران قاجار عقب افتاده اما نمادهای اصلی در این کشور وجود دارد. شما یک شخصیتهایی را در عرصه اسلام میبینید که کتابهای آنها بعد از هزار سال هم می درخشد مثلا مرحوم کلینی، شخصیتی بوده که از کلین تهران رفته و حدود هزار سال قبل یک اثری را به عنوان کتاب کافی شریف ایجاد کرده که یکی از کتب اربعه جهان اسلام است و آن چهارصد کتاب را به یک کتاب تبدیل کرد و شده کتاب کافی که «الکافی کافه للاسلام». اثری که او خلق کرده، اثری که مرحوم ابن بابویه صدوق خلق کرده، اثری که شیخ طوسی خلق کرده است، این بدان جهت است که حوزه، حوزه فقهی هست اما اگر حوزه، حوزه اخلاق بود، حوزه تربیت بود، حوزه حکمت و کلام و فلسفه و عرفان بود الان ما شخصیت های فوق العاده ممتازی داشتیم. مع الاسف حوزه ما چون حوزه فقه مصطلح هست، از سایر کتابها و منابع اصیل اسلامی خبر کم هست. الان شما داخل کتابخانههای تخصصی تاریخ، تفسیر، حقوق و سایر علوم وقتی می بینید مثل امام سجاد علیه السلام در آن دوره یک رسالة الحقوق مینویسد که همچنان مبنای کارهای فقهی و حقوقی هست، نشان می دهد که این کشور مبتنی بر این آموزه های بلند اسلامی خوب توانسته در طول این سالها بدرخشد و بر تارک کشورهای دیگر بنشیند. الان هم که ما با این همه سختی ها و مشکلات هستیم آنچه که آبروی ما را می خرد و موقعیت ما را در جهان حفظ می کند همان آثاری است که در گذشته به عنوان یک سلسله آثار استوانهای و نمادین خلق شده است. درست است که اهرام مصر در کشور نداریم یا مجسمه ابوالهول در کشورما نیست اما هم پرسپولیس در حقیقت که فارس هست مال ایران هست که در این سرزمین واقعاً وجود دارد هم نمادهای معنوی و فوق العاده ای مثل امام رضا علیه السلام است که اینها همه ساحت فکر و فرهنگ و تمدن و امثال ذلک هستند. با آمدن امام رضا علیه السلام این همه امامزاده ها آمدند که با خود دیانت و فرهنگ و علوی بودن را آوردند. تفکر علوی الان فقط در کشور ایران هست که موج می زند. نهج البلاغه در کشور ایران است که میدرخشد و سایر کشورها از علی بن ابیطالب فقط یک اسم دارند اما در اینجا نهج البلاغه به عنوان کتاب دوم جهان اسلام تالی تلو قرآن میدرخشد و این همه سندهای متقن دارد. اینها همه و همه دستاوردهایی است که ما از جایگاه آموزه های بلند اسلامی داریم و بر اساس اینها باید جامعه خود را بسازیم.
چگونه میتوان پیشبرد آموزه های دین را به عنوان یک امر تعالی بخش غیرتحمیلی مطرح کرد و در عین حال انسجام دینی و فرهنگی جامعه رو هم حفظ نمود؟
علامه طباطبایی رحمت الله علیه سخنی داشت که متاسفانه مورد غفلت واقع شد و آن این بود که «ما زمانی میتوانیم سیاست را به جامعه بیاوریم که قبل از سیاست، فرهنگ و علم و دانش را آورده باشیم». ما متاسفانه سیاست را آوردیم اما فرهنگ و علم و تفقه و اجتهاد را نیاوردیم و اینگونه سیاست به ما آسیب زد. به عبارت دیگر، الان چگونه گفته می شود که فضای مجازی ویران می کند اگر ما قبل از اینکه این فضای مجازی را وارد کنیم جوانها و نوجوانها و بچهها و خانوادهها را با این فرهنگ آشنا کنیم وقتی این تکنولوژی می آید خوب استفاده می شود. اگر تکنولوژی و قدرت بیاید ولی امکان حفظ این قدرت و در مسیر قرار دادن این قدرت نباشد لازمه آن انفجار جامعه است. سیاست برای جامعه ما بسیار زود و نارس و خام بود. امام فرموده بودند: «عدهای از زندان درآمدند عدهای هم از حوزه و دانشگاه آمدند، ما سیاست نداشتیم». سخنی که امام فرمود یعنی چه کسانی برای جامعه ما سیاستمدار باشند؟ افرادی که برای ریاست جمهوری یا مجلس یا دولت رفتند یا در کرسی های مختلف و در مسند قضا بودند همه کسانی بودند که یا از حوزه ها آمدند یا از دانشگاه یا از زندان و هیچ آشنای به سیاست و قضاوت و مسائل حقوقی نبودند. آیت الله جوادی آملی نقل میکردند: «ما وقتی درمجلس خبرگان داشتیم به اصطلاح اصول اقتصادی را مینوشتیم، برخی به ما گفتند اینکه اصول اقتصادی نیست، اینکه اقتصاد نیست» و ما الان وارث چنین مسئله ای هستیم. فکر میکنیم که سیاستمدار هستیم. سیاست برای جامعه ما زود هنگام بود و بایستی جامعه خودش را مهیا کند. شما الان میفرمایید که آیا این آموزه ها می تواند به صورت غیر تحمیلی باشد؟ بله اگر ما جامعه خود را مجهز کنیم، آگاهی و شناخت بدهیم، آموزش لازم را به اینها بدهیم که در سطوح مختلف تولید علم و فرهنگ و زبان کند، بعد میتوانیم این کار را انجام بدهیم وگرنه جامعهای که از زندان درآمده را پرواز در اوج کهکشان نمیدهند. اینکه شما نتوانستید کشور را در ابعاد مختلف به ثبات و امنیت برسانید و ما الان در عرصه جهانی متاسفانه از گذشته خود بسیار عقب مانده و دور مانده ایم برای این است که سیاست برای ما زودهنگام بود و نتوانستیم به درستی استفاده کنیم. اگر ما آموزش و علم و آگاهی و معرفت و فرهنگ را قبل از قدرت سیاسی بیاوریم میتوانیم وگرنه باید بر جامعه تحمیل کنیم. حجاب یکی از اصول ارزشی جامعه ما هست و جامعه ما چه بسا در مواردی حتی قبل از انقلاب به حجاب ارزش بیشتری میدادند ولی اکنون که اینگونه هست برای این است که ما بدون آموزش میخواهیم تحمیل بکنیم. این مسئله تحمیلی ولو بهترین میوه هم که باشد به ذائقه افراد خوش نخواهد آمد و حنظل و تلخ خواهد بود. اگر توانستیم جامعه خود را همسو با این فرهنگ بکنیم آن وقت است که میتوانیم بسیار محترمانه جامعه را با احکام و ارزشهای اسلامی آشنا کنیم.
چگونه می توان آموزههای اجتماعی دینی را به گونهای باز تعریف کرد که در عین حفظ اصالت بتواند پاسخگوی نیازهای نسل جدید باشد؟
بسیار مسئله مهمی است؛ باید در این رابطه به سه اصل توجه کنیم: اصل ثابت، اصل متغیر، اصل مبدِّل. این سه اصل را باید رعایت کنیم تا بتوانیم آنچه را که در این سوال است، پاسخ دهیم. اصل ثابت این است که ما اصول و مبانی اولی خود را بتوانیم استخراج کنیم. الان بسیاری از اصول ما مخفی است و استنباط نشده است. ما مبانی بسیاری از مباحث اعتقادی، اخلاقی – تربیتی، حقوقی، فقهی و اجتماعی را نداریم؛ یعنی ما ثابتاتی که بر اساس آن بتوانیم متغیرات خود را درست کنیم نداریم این نیازمند یک اجتهاد پویای قوی است که امام (ره) از آن به «اجتهاد جواهری» یاد میکردند. این اجتهاد باید بیاید تا ما ثابتات اعتقادی خود را در بیاوریم. سوال شما این است که چه کار کنیم که از آن اصول باز نمانیم آیا اصول ما و ثابتات ما به درستی منقح و مدون شده است؟ این یک مسئله است؛ در همین رابطه باید عرض کنیم که خیلی از امور است که ثابتات نیست و ما این را ثابتات فرض میکنیم، خیلی از امور است که ثابتات هست و ما متغیرات فرض می کنیم. احکام حکومتی ثابت نیستند ما این احکام را ثابت می دانیم. تشخیص یک نفری که در یک زمانی یک رهبری داشته این حکم اسلام نیست، ثابت نیست، این حکم حکومتی است که می تواند تا زمانی که مصلحت است اجرا شود والا نه ما حکم حکومتی نداریم که ثابت داشته باشیم. وقتی احکام حکومتی شد یعنی متغیرات. ما الان متغیراتمون را ثابت می دانیم و ثابتاتمان را متغیر می دانیم. امام رضوان الله تعالی علیه مسئله عربستان و حج را در یک مقطعی گفته بودند که اینها اینگونه هستند و بعد این این حکم حکومتی تا مدت ها برای عده ای به عنوان حکم ثابت تلقی میشد درحالیکه این از متغیرات است و ثابت نیست. اگر شرایط عوض شود حکم عوض می شود.
یکی از مسائلی که ما امروز متاسفانه گرفتارش هستیم این است که عدهای فکر میکنند یک حکم حکومتی، حکم ثابت دینی است و باید برای همیشه باشد.
امر دوم بحث متغیرات است که متغیرات خیلی مهم است. اینکه مصالح جامعه اسلامی ما چه اقتضایی میکند و اگر مصالح جامعه اسلامی اقتضای یک ارتباط می کند، برای تعظیم و تکریم و برای اینکه کشور به موقعیت خود برسد و بتواند مبادلات و معاملات خود را درست کند، این متغیر است. شما می توانید در این رابطه با یک کشوری دست دوستی بدهید البته همواره بر مبنای عزت و حکمت و مصلحت. « عزت، حکمت و مصلحت» ثابت ماست اما نحوه ارتباط و اینکه با چه کسی و چقدر ارتباط داشته باشیم، این از ثابتات نیست و نباید جزو ثابتات بدانیم. سرّ اینکه به هر حال، زمان امام رضوان الله علیه برخی تلاش میکردند تا این معنا را روشن بکنند برای همین بود که این مسائل متغیر را ثابت ندانیم.
پس، اصل اول پیدایش تدوین اصول ثابت و اصولی است که به عنوان مبنای کار شناخته می شوند. اصل دوم بحث متغیرات ماست که باید ببینیم الان آیا با شرق ارتباط داشته باشیم یا غرب؟ ارتباط ما طولانی مدت باشد یا کوتاه مدت؟ آیا به جامعه بیندیشیم یا جامعه بیرونی؟ بسیاری از این مسائل هست که متاسفانه الان تدوین شده نیست و به تشخیص عدهای عمل می شود. وقتی اینگونه عمل شود ما نمی دانیم اسلام است. قطعاً این اسلام نیست. این سه تا امر باید باشد؛ ۱- اصول ثابت و ارزش های اصلی ما مشخص شود ۲- امور متغیر و غیر ثابت مشخص شود؛ آنکه اقتضای حکم حکومتی است که نباید ثابت و جای دین باشد. دین ثابت است اما متغیرات متغیر هستند. ۳- باید یک عدهای هم باشند که بین این ثابت و این متغیر ارتباط برقرار کنند و این با اجتهاد شدنی است. اینها کسانی هستند که میتوانند نسبتی را که ما از جایگاه ثابت برای متغیر میخواهیم را حفظ کنند و اینها خلا امروز جامعه ماست و تا اینها حل نشود مسائل اجتماعی ما متاسفانه حل شدنی نیست.
نقش اندیشمندان و روحانیون در اجتهاد متناسب با تحولات اجتماعی چیست؟ و چطور این تفاسیر میتوانند به صورت موثر به جامعه منتقل شوند؟
این راهبرد را امام (رض) به عنوان وحدت حوزه و دانشگاه مطرح کردند که متاسفانه در طول این ۴۰ سال، جایگاه و معنا و تفسیر روشن خود را پیدا نکرد. این سخن، سخن حقی است و تا این وعده هم محقق نشود ما نمیتوانیم جامعه خودمان را به اصلاح و ثواب برسانیم. یا باید کلاً مسائل دانشگاه و علم را جدا کنیم یا مسائل دین را باید جدا کنیم. اگر عالمان دینی در کنار دانشمندان دانشگاهی در حل مسائل اجتماعی دور هم جمع نشوند و مباحث را با هم به شور نگذارند این موفقیت نیست. یک سلسله مسائل دینی است که متخصص آن حوزه های علمیه هستند، یک سلسله مباحثی هم هست که مربوط به مثلاً زمین شناسی، اختر شناسی، کیهان شناسی، زیست شناسی بدن، طب بدن و امثال اینهاست که متخصص آن دانشمندان دانشگاهی هستند. بین این دو، آن مسائلی که به هم گره می خورد اصطلاحا دانشهای بین رشتهای می گویند. این دو مسئلهای است که اگر به اصطلاح دانشگاه با حوزه و حوزه با دانشگاه کنارهم نیایند و مباحث را با هم مرور نکنند این اتفاق نخواهد افتاد. حوزه بخواهد مستقیماً وارد مسائل اجتماعی و سیاسی شود که شدنی نیست، دانشگاه بخواد مستقیماً وارد مسائل اجتماعی و تربیتی و حقوقی و اینها شود که این هم امکان پذیر نیست. در جامعه ما که یک جامعه اسلامی است و ما ادعا میکنیم که دین میتواند با هویت اصیل خود برای جامعه برنامه داشته باشد این برنامه بر اساس یک تعامل و تعاطی علمی و فرهنگی بین این دو جریان علمی اتفاق خواهد افتاد و لاغیر. هیچ راهی هم غیر از این نیست. الان در طول این ۳۰ -۴۰ سال یک منازعات و برخوردهای علمی هست حتی یک مواجهههایی هم هست اما این مواجههها در سطح مسائل علمی است و راهگشا نیست. ما نتوانستیم از جایگاه مسائل علمی داخل بدنه دولت ببریم. دولت برای خودش فکری دارد، دانشگاه و حوزه هم برای خودش یک فکری دارند. آنها سطحی میاندیشند اما دولت هر کجا میخواهد کار خودش را انجام می دهد در حالی که دولت اگر دولت اسلامی است باید برآیند این جریان فکری باشد یعنی حوزه و دانشگاه را به عنوان مبنای فکری خودش قرار دهد و بر اساس این مبنای فکری و رهاوردی که این سفر علمی دارد یک راه را اتخاذ کند و بر مبنای آن عمل کند. یک نمونه آن، بانکداری است.۴۰ سال است که از حوزه ومراجع فتوا میگیرند ولی بانک کار خودش را می کند و درصدهای آنچنانی میگیرد و این بیچارگی و بدبختی که برای کشور آورده بر اساس اقتصاد ربوی است که ایجاد می کند. اینها نه حرف دانشگاه را گوش کردند و نه حرف حوزه ها را چه برسد به اینکه مبتنی بر این آمیختگی علمی حوزوی و دانشگاهی یک برایندی را ایجاد کرده باشند چون اینها که مسئول بانکها هستند اصلا نگاهی به بحث های علمی ندارند اینها بر اساس مکاتب غربی که آموختند و نشست و برخاستی که با پول و سرمایه مردم دارند این کاررا میکنند. اینها هرگز نمیتوانند نجات بخش باشند. در بخشهای دیگرهم همینطور.
رویکرد قرآن و روایات و تجربه صدر اسلام در تعامل دین با نیازهای جامعه چگونه بوده و چگونه میتوان این رویکردها را برای ارائه راه حل های امروزی به کار گرفت؟
عصر پیغمبر(ص) و ائمه (ع) تا زمان به اصطلاح غیبت حضرت بقیه الله الاعظم ۲۵۰ سال می شود. وقتی به این ۲۵۰ سال به لحاظ تاریخی نگاه بکنیم میبینیم که یک جامعه بسیار بسیط و سادهای بود و حتی ارتباط با شهرهای دیگر حجاز هم نداشتند. پیشوایان دینی ما قدرتی نداشتند. قدرت برای حکومتی بوده است که از دین و از منابع وحیانی و ازعترت طاهره دور بودند. بنابراین این گونه از مسائل در حقیقت در آن دوره به این صورت بوده است. تا زمانی که قدرت دست جریانهای مخالف بوده، تفکر اهل تسنن تفکر حکومتی نبود و لذا در تاریخ هم چیزی از آنها چندان باقی نیست. شما ملاحظه فرمایید دوران صفویه یا حتی همین دوران قاجار که یک سلسله نمادهای فرهنگی، تمدنی و اجتماعی شکل گرفته در سایه ارتباط با علما و آشنایی با آموزههای وحیانی بود که علما در حقیقت آموختند. هر وقتی که قدرت به دست عالمان و محققان دینی مخصوصا امامیه افتاد مثل خواجه نصیر وامثال ذلک، اینها توانستند منشا تحول و امور تمدنی باشند. رصدخانه مراغه را ببینید. خدا علامه حسن زاده آملی را رحمت کند. ایشان به نقل از اساتیدشان می گفتند که کوهی را در کره ماه به نام محقق طوسی نامگذاری کردند. مباحث طب و اینها که از اسلام و ایران در حقیقت وجود داشت بنابراین تا آنجایی که قدرت در دست علما بود اینها سعی می کردند که به اصطلاح نمادهای فکری و فرهنگی و علمی و تمدنی را در جامعه بگسترانند و اسناد بسیار بزرگی در این زمینه است.
حوزه همانگونه که آیت الله جوادی آملی فرمودند حوزه فقه و اصول است نه حوزه دین به معنای جامع. اگر حوزه دین به معنای جامع باشد، دین به این گونه مسائل اجتماعی هم می پردازد، دین به مسائل فرهنگی میپردازد، دین به مسائل تمدنی می پردازد. آیت الله جوادی آملی فرمودند: «این که عالم مسخر انسان است میفرماید ای انسان ما عالم را مسخر تو کردیم؛ به آسمان و زمین و عرش و فرش گفتیم همه باید بنده تو باشند». تعبیرایشان این است که علوم انسانی یعنی این. یعنی همه علومی که بشر می تواند در گستره هستی بدان بپردازد و گستره هستی هم در حقیقت در خدمت اوست. «سخّر لکم ما فی السماوات و ما فی الارض». این تصویر الهی است؛ از آن طرف هم فرموده که شما دوش زمین حرکت کنید ما زمین را زلول و آرام و نرم کردیم برای شما. بنابراین آموزههای دینی، آموزههای بسیار ارزشمندی است. به مسائل علمی کاملاً توجه دارد، به مسائل فرهنگی و تمدنی و حتی هنری بسیار توجه دارد. ولی ما از این کاروان دور افتادیم، سیاست زده شدیم، سیاست بر همه امور زندگی ما حتی مسائل عبادی، مسائل اعتکاف، مسائل صوم و صلاة ما هم متاسفانه چیره شده و همه اینها رنگ سیاست گرفته است که باید سیاست را از این منظر دور نگه داشت.
سخن آخر
از پایگاه مبارک شفقنا تشکر می کنم که خدا را شکر بسیار با همت و تلاش عاقلانه، حکیمانه و درست واقعا یک پایگاه آبرومندی برای اسلام شدند و همه انشالله که موفق باشند. کار، کار حساسی است مخصوصا در شرایط کشور ما اینگونه با سلامت و صلابت کار کردن نیاز به فکر و همت دارد و واقعا به نوبه خودم تقدیر میکنم از این پایگاه و طرح اینگونه از مسائل گرچه بحثهایی است که تخصصی است اما ورود این بحثهای تخصصی یک هنر می خواهد که این رابطه را طوری ایجاد کند که تنشی ایجاد نکند و از نظر فکری و فرهنگی تخریب نشود، از نظر اجتماعی آسیبی به کسی و به جریانی نخورد و در عین حال بتواند حرف خودش را هم بزند و نظرات خودش راهم بیان کند.
انشالله عنایت الهی شامل حال این کشور عزیز و ملت عزیز ایران شود و سخنان ارزشمند آیت الله جوادی آملی در ارتباط با ایران و معرفی ایرانیان که ایرانیان چقدر بزرگ و عظیم هستند را هم انشالله بتوانید بیشتر منتشر بکنید.
اخیرا فرمودند که بعضی از حوزویان غفلت دارند که ایران را به درستی معرفی بکنند و این جای کار دارد که از زبان روحانیت این ایران بیان شود. فرمایش متفکر شهید مرحوم شهید مطهری در خدمات متقابل ایران و اسلام یک مبنای فکری و یک استراتژی است و ما باید این را در حقیقت خوب رعایت کنیم و نگذاریم که به خاطر ایران اسلام را بزنند و به خاطر اسلام ایران را بزنند بلکه باید اینها را کنار هم ببینیم و به گونه ای باشد که ایران را از اسلام پر بکنیم و اسلام را در ظرف ایران داشته باشیم و بتوانیم بهترین نحو استفاده را بکنیم.
منبع: شفقنا